![]() |
![]() |
الهی به عجز خود اگاهم وبر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست ؛ خواست تو است من چه خواهم
الهی قبله عارفان خورشید روی تو است و محراب جانها طاق ابروی تو ست و مسجد اقصی دلها حریم کوی توست ؛ نظری بسوی ما فرما که نظر بسوی توست
الهی روی بنما تادر روی کسی ننگرم ودر ی بگشای تا بر در کس نگذرم
الهی اقرار کردم به مفلسی وهیچ کسی ؛ ای یگانه که از هر چیز مقدسی
چه شود اگر مفلسی رادر نفس آخر بفریاد رسی
![]() |
![]() |